خلیج فارس؛ کلید و دروازه ایران
(به مناسبت روز ملی خلیج فارس)
پیشینه تاریخی حاکمیت خلیج فارس نشان میدهد که این گستره آبی از ۲۶ قرن قبل زیر نگین ایران بوده و با همین نام شناخته شده است،برای بسیاری از ما ایرانیان خلیج فارس یک جغرافیای آبی در جنوب کشورمان است و تنها زمانی برایمان درگیری ذهنی ایجاد میکند که از خارج از مرزها، واقعیات این جغرافیای آبی مورد تردید و تهدید قرار گیرد. به عبارتی موجودیت و هویت خلیج فارس برای ما به شکل یک دیالکتیک درآمده است همچون ملیگرایی و وطنپرستی که در حالت عادی شاید نمودی عینی نداشته باشد اما زمانی که کوچکترین تهدید یا خدشهای برابر آن خودنمایی کند، ابعاد عظیم و عمیق خود را به نمایش میگذارد.
فارس یا پرشیا (Persia) نامی است که تا قبل از سال ۱۳۱۳ از آن برای نام بردن از ایران استفاده میشد. تا اوایل قرن بیستم، مردم جهان کشور ما را با عنوان رسمیپارس یا پرشیا میشناختند اما در دوران سلطنت پهلوی اول حلقهای از روشنفکران مانند «سعید نفیسی»، «محمدعلی فروغی» و «سیدحسن تقیزاده» پیشنهاد دادند تا برای اهدافی مانند یادآوری شکوه باستانی کشور و محدود نماندن آن به خطه فارس، این نام تغییر یابد. در این بین سعید نفیسی از مشاوران نزدیک رضاشاه به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به ایران تغییر یابد. این پیشنهاد در دی ماه ۱۳۱۳ شمسی رنگ واقعیت به خود گرفت.
هرچند این نام موافقان و مخالفان زیادی داشت، اما به هر تقدیر توانست در سطح بینالمللی پرشیا را جانشینی کند. نام پرشیا تا پیش از این محدوده خاصی را در برنمیگرفت و از مرزهای کنونی غربی تا ماورالنهر و مرزهای هند گسترش مییافت. این محدوده جغرافیایی، در سدههای قبل قلمرو کنونی ایران، افغانستان، ترکمنستان، تاجیکستان و بخشهایی از پاکستان را در خود جای میداد. بدین ترتیب با نامگذاری ایران و اختصاص آن به مرزهای مشخص، کشوری به نام ایران هم در مکاتبات بینالمللی، محدوده مشخصی را به خود اختصاص داد.
نام خلیج فارس نیز دقیقا به همین ترتیب نشان دهنده اهمیت یک منطقه خاص است که حق مالکیت معنوی آن را به یک مکان معین میدهد. از آنجا که امپراتوری پارس به عنوان قدیمیترین حکومت تاریخ، در ایران تاسیس شده و محدوده خلیج فارس کاملا در درون مرزهای این امپراتوری قرار داشته، لذا خلیج فارس هم کاملا با نام امپراتوری فارس معنا دارد. چنان که قدیمیترین نقشههای مربوط به خلیج فارس نشان میدهد که این پهنه آبی کاملا در سیطره امپراتوری هخامنشی بوده است.
این پیشینه تاریخی نشان میدهد که تلاش برای مصادره نام خلیج فارس از معدود مستمسکهای تاریخسازی و هویتپردازی برای برخی سیاسیون واحدهای ملی نوپای منطقه و محدود به عرصه رسانهای و تبلیغاتی بوده و ریشهای در تاریخ و واقعیات انکارناپذیر برای آن یافت نمیشود.
خلیج فارس، به عنوان راه دریایی ایران به جهان و بالعکس در ادوار تاریخ، تحت حاکمیت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران بوده است. این حاکمیت نتیجۀ طبیعی و منطقیِ اقدامِ ایران در دفاع از موجودیت و امنیت خود بهشمار میآمده که به صورت بلامعارض در بیشتر دورههای تاریخ جریان داشته است.
با ظهور استعمار و ورود قدرتهای استعمارگر اروپایی؛ پرتغال، اسپانیا، هلند و انگلیس به خلیج فارس، حاکمیت ایران در خلیج فارس معارض پیدا کرد و ایران را با یکی از بزرگترین مسائل دوران جدید روبهرو ساخت. تداوم این امر به کاهش قدرت ایران و تثبیت بیش از پیش قدرت انگلستان و سرانجام بلامنازع شدن قدرت این کشور در سرتاسر خلیج فارس در عصر قاجاریه منجر شد.
با حملۀ انگلستان به سواحل ایران و تصرف بوشهر در جریان جنگ هرات، معارضه با حاکمیت ایران در خلیج فارس و ایرانزدایی از این آبراهه بزرگ به اوج رسید. از این پس واکنش و تلاشهای گسترده ایرانیان برای حفظ حاکمیت در خلیج فارس و ارتقای جایگاه آن در ذهنیت ایرانیان از مجرای تولید مفاهیم، معانی و انگارههای متناسب با دوران جدید در قالب گفتار جدید خلیج فارسشناسی آغاز شد.
تأسیس سلسلۀ قاجار با انتقال پایتخت ایران از جنوب به شمال مصادف شد و طبعاً فاصله حکومت با خلیج فارس را افزایش داد. درگیری در مناطق قفقار از همان نخستین سالهای استقرار و سپس جنگهای طولانی دورۀ فتحعلیشاه با روسیه، عرصه را آنچنان بر حاکمان قاجار تنگ کرد که موجب گردید خلیج فارس جایگاه ضعیفی در سیاستهای نخستین شاهان قاجار داشته باشد.
این رویداد امّا به معنای ناآگاهی از حقوق تاریخی ایران در خلیج فارس نبود بلکه تصوری کرانمند از خلیج فارس مبتنی بر منابع تاریخی و جغرافیایی و همچنین تجربۀ تاریخی تعلق مناطق پیرامونی این آبراهه در نزد مؤسس سلسلۀ قاجار به وضوح وجود داشت.
قضیۀ هرات در زمان محمدشاه و واکنش انگلستان در تصرف مناطق جنوبی ایران، نقطه عطفی در بروز آگاهی بیش از پیش نسبت به خلیج فارس و ورود گستردۀ مسائل این منطقه به خودآگاه ایرانیان بود. بررسی اسناد و مدارک این دوره نشان میدهد که باوجود آگاهی از وابستگی این مناطق به ایران و اذعان اعراب کرانههای جنوبی به این مساله، حکومت قاجار توانایی دفاع از حقوق مسلّم ایران را دارا نبود.
با روی کارآمدن ناصرالدین شاه و ظهور رجال آگاه و کاردانی چون امیرکبیر در دورۀ ناصری، بهتدریج تغییرات عمده و قابل توجهی در سیاستگذاریهای مربوط به بنادر و جزایر خلیج فارس به ظهور آمدند. اندیشۀ تأسیس نیروی دریایی از سوی امیرکبیر ناکام ماند امّا تأسیس نهاد جدید «حکمرانی بنادر و جزایر خلیج فارس» از سوی میرزا علیاصغرخان امینالسلطان مهمترین اقدام این دوره در احیاء حاکمیت ایران بر منطقۀ خلیج فارس و به دست گرفتن امور این ناحیه بود.
با گسترش انتشار مطبوعات در اواخر حکومت ناصری و بهویژه دورة مشروطه، مسائل خلیج فارس در چارچوبی جدید و با عناصر و مفاهیمی نو بازپرداخته شدند که هم از نظر ساختار روایی و مفاهیم و هم به لحاظ نتایجی که برای ایران در خلیج فارس در پی داشت به کلّی متفاوت از گذشته بودند.
باوجود همۀ آگاهیبخشی منابع نسبت به خلیج فارس، صورت و سیمایی که از مسائل خلیج فارس ارائه میشود در تداوم همان نگاه پیشینی و سنتی تاریخی و جغرافیایی ایرانی ـ اسلامی است و از طرح مسائل جدید در این حوزه ناتوان است. با گسترش انتشار مطبوعات در اواخر حکومت ناصری و بهویژه دوره مشروطه، مسائل خلیج فارس در چارچوبی جدید و با عناصر و مفاهیمی نو بازپرداخته شدند که هم از نظر ساختار روایی و مفاهیم و هم به لحاظ نتایجی که برای ایران در خلیج فارس در پی داشت به کلّی متفاوت از گذشته بودند.
خلیج فارس؛ کلید و دروازۀ ایران
اصلیترین تغییر در نگرش نسبت به مساله خلیج فارس از سوی مطبوعات، تغییر جایگاه آن در جغرافیای سیاسی و اقتصادی ایران عصر قاجار بود. در این تغییر، خلیج فارس در صدرِ پراهمیت ترین بلاد ایران قرار گرفت. تبدیل خلیج فارس به کلیدیترین و حساسترین منطقۀ ایران، حاصل درک صحیح مطبوعات از تغییر جایگاه خلیج فارس در شرایط نوین جهانی بود.
تغییر این جایگاه از مرتبه ناشناختگی و حاشیهبودگی به مرتبۀ نخستِ اهمیت استراتژیکی و اقتصادی، حاصل فراگیری گفتار وطنپرستی و ایرانگرایی اواخر دورۀ ناصری و عصر مشروطه از سویی و تحولات جهانی و منطقهای و تأثیرش بر خلیج فارس از سویی دیگر بود.
بررسی نشریات اواخر دورۀ ناصری و همچنین روزنامههای عصر مشروطه حکایت از پررنگ شدن مسائل خلیج فارس در مقایسه با قبل و نشاندهندۀ تغییر در نگرش ایرانیان نسبت به خلیج فارس بود. صدها گزارش و مقاله مفصّل دربارۀ مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سواحل و بنادر خلیج فارس و همچنین اهمّیت ژئوپلیتیکی خلیج فارس برای ایران و لزوم توجه حکومت به این ناحیه از سوی این روزنامه در سالهای منتهی به مشروطه منتشر شده است.
به کارگیری استعارهها و اصطلاحات پزشکی از سوی نشریات عصر مشروطه و تشبیه وطن به بیماری که نیاز به علاج و درمان دارد، باعث شد تا اعضای مختلف این بدنِ بیمار مورد توجه قرار گیرد و هر کدام بسته به موقعیت طبیعی و سیاسیاش، جایگاه ویژهای در ذهنیت این دوره پیدا کنند و به عبارتی، برخی نقاط بر دیگر مناطق ارجحیت یافته و حیاتیتر از دیگر اجزاء تلقی شوند.
در این تصویرسازیِ اندامگانی(ارگانیکی) از ایران توسط روزنامهها، خلیج فارس در عِداد مهمترینِ این اجزاء به شمار آمد و دولتمردان را نیر به این باور رساند که «اهمّ نقاط مملکت ایران» و «دروازۀ دولت ایران» بنادر خلیج فارس است. روزنامۀ «آزاد» در شمارۀ اول خود مینویسد:
"سواحل خلیج فارس که از اعضاء رئیسۀ پیکر ایران میباشد علیل است، هرگاه اطباء سیاست ایران که رجال دولتاند متعجلاً به دوای تدبیر، تدارک مداوای او را نکنند عنقریب تلف و تباه خواهد شد. اگرچه حالا هم از دست رفته ولی به مضمون - تا ریشه در آب هست امید ثمری هست- اگر درصدد برآیند یحتمل که علاجپذیر باشد."
در کنار استعارۀ اندامگانی خلیج فارس و ایران، بهکارگیری واژگانی چون دریچۀ حیاتِ ایران و کلیدِ ایران در توصیف اهمّیت خلیج فارس از بدایع فکری نشریاتی همچون حبلالمتین، حکمت، چهرهنما و ... بود تا نگاه حکومت را به کرانههای جنوبی ایران متوجه سازند.